کلبه ی تنها | ||
دشت با اندوه تلخ خویش تنها مانده است زانهمه سرسبزی و شور و نشاط سنگلاخی سرد بر جا مانده است
آسمان ا ز ابر غم پوشیده است چشمه سار لاله ها خوشیده است جای گندمهای سبز جای دهقانان شاد خارهای جانگزا جوشیده است بانگ بر میدارم از دل
"خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد؟ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟"
سرد و سنگین کوه می گوید جواب : خاک خون نوشیده است! [ جمعه 86/12/17 ] [ 1:14 صبح ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |